دکتر محمدی بیان داشت: در نهج البلاغه تصاویری از هنگامه و چگونگی مرگ ترسیم شده که از جمله میتوان به خطبه ١٠٩ اشاره نمود که حضرت میفرماید: «فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَیْنَ أَهْلِهِ لَا یَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا یَسْمَعُ بِسَمْعِهِ یُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِی وُجُوهِهِمْ یَرَى حَرَکَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا یَسْمَعُ رَجْعَ کَلَامِهِمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ کَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ] فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِیفَهً بَیْنَ أَهْلِهِ قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لَا یُسْعِدُ بَاکِیاً وَ لَا یُجِیبُ دَاعِیاً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِی الْأَرْضِ فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ» اما مرگ هم چنان بر اعضاى بدن او چیره مىشود؛ تا آن که گوش او مانند زبانش از کار مىافتد. در میان خانوادهاش افتاده، اما نه مىتواند با زبان سخن بگوید و نه با گوش بشنود؛ پیوسته به صورت آنان نگاه مى کند و حرکات زبانشان را مىنگرد، اما صداى کلمات آنان را نمىشنود. سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مىگیرد و چشم او نیز مانند گوشش از کار مىافتد و روح از بدن او خارج مىشود. چون مردارى در بین خانواده خویش بر زمین مىماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند و از او دور مىشوند. نه سوگواران را یارى مىکند و نه خوانندهاى را پاسخ مىدهد. سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمین مىبرند و به دست عملش مىسپارند و براى همیشه از دیدارش چشم مىپوشند.
وی افزود: در بیان امام، نفْس از طریق مرگ به سرای آخرت سوق داده میشود؛ در خطبه ١۴٩ میفرماید: «الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ» مرگ، نفس را [به سوی آخرت] سوق میدهد. در خطبه ١٣٢ نیز به این حقیقت که مرگ، غایت ولادت دنیایی است اشاره گردیده است: «لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ» به دنیا میآیید برای مردن. از طرفی مرگ پایان دنیاست: «بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیَا» با مرگ، دنیا پایان مییابد (خطبه ١۵۶). دنیا محل ماندن و ایستادن نیست، بلکه محل عبور است.
ناصر محمدی با بیان این نکته که از نظر امام، مرگ یک امر تدریجی و ذو مراتب است و به یکباره حاصل نمیشود، گفت: ذو مراتب بودن مرگ به معنای کم و زیاد شدن میزان آن در اشخاص نیست؛ بلکه به معنای «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً… فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ…ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیَاطاً بِهِ فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِه» مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود … آنگاه مرگ در غلبه بر بدنش به قدری پیش مىرود که گوش او مانند زبانش از کار مى افتد… سپس پنجه مرگ با او گلاویز مى شود، چشم او نیز مانند گوشش از کار مى افتد، و روح از بدنش بیرون مى رود (خطبه ١٠٩). بنابراین مرگ نقطه مقابل حیات و حقیقتی فراگیر است که با خروج روح از بدن اتفاق میافتد.
دکتر محمدی سپس به بیان ٧ علت ترس از مرگ از منظر نهجالبلاغه پرداخت و گفت: اولین دلیل ترس از مرگ از دیدگاه امام علی علیه السلام ابهام و رازآلودگی مرگ است. حضرت میفرماید: «کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ، هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ» چه روزگارانى که در پى گشودن راز نهفتهٔ آن [=مرگ] بودم اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هیهات که این علمى پنهان است (خطبه ١۴٩). لذا مرگ یک امر راز آلود است و باید آن را تجربه کرد تا از اسرار آن باخبر شد؛ اما چون با تجربه آن دیگر بازگشتی نخواهد بود تا با تعریف آن ترس دیگران کم یا زیاد بشود. در مجموع باید گفت امری که در تاریکی و ابهام مطلق قرار دارد و آیندهای نامشخص است و کاملا در انتظار است است، طبیعتا ترسناک خواهد بود.
وی ادامه داد: یکی از مصادیق رازآلودگی مرگ که موجب ترسناک شدن آن میشود نامعلوم بودن زمان آن است. هر موجودی که بدنیا میآید با گذر زمان با دنیا انس میگیرد. در عین حال میداند که اجل محتومی دارد و روزی باید آن را ترک کند؛ اما زمانش نامعلوم است و این نامعلوم بودن، برایش ایجاد ترس، ضعف، بیچارگی و تحیّر میکند. امام میفرماید «مِسْکِینٌ ابْنُ آدَمَ؛ مَکْتُومُ الْأَجَلِ» بیچاره فرزند آدم که زمان مرگش پنهان است (حکمت ۴١٩). اینکه انسان نمیداند کی خواهد مرد و کاروان بشریتش کی به سرمنزل میرسد، از نشانههای ضعف اوست. حضرت میفرماید «فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَرَکْبٍ وُقُوفٍ لاَ یَدْرُونَ مَتَى یُؤْمَرُونَ بِالسَّیْرِ» شما همانند کاروانى هستید که باقى ماندهاند، و نمىدانند کى براى رفتن آنها را فرمان مىدهند.
محمدی ادامه داد: دومین عاملی که رازآلود بودنش موجب ترس انسان از مرگ میشود معلوم نبودن علت و سبب مرگ است. امیرالمؤمنین در این بار میفرماید: «إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ» هر اجلى وقت معینى دارد که از آن نمى گذرد و سبب مشخّصى که از آن تجاوز نمىکند (خطبه١٩٣).
عضو هیأت مدیره انجمن علمی مطالعات نهج البلاغه ایران چهره ترسناک مرگ را دومین عامل ترس از آن دانست و بیان داشت: امام در نهجالبلاغه تصویری بسیار ترسناک و موحشی از مرگ ارائه میدهد که خواندن آن لرزه بر اندام انسان میاندازد. البته امام بدنبال ترساندن صرف نیست، بلکه بدنبال درمان امراض روحی با توجه دادن انسان به این مسئله است. نکته قابل تأمل در این بخش آن است که اندیشمندان اسلامی نوعاً در صدد معالجه و درمان ترس از مرگ هستند؛ برای مثال ابن سینا کتابی دارد با عنوان «الشفاء من خوف الموت ومعالجه داء الاغتمام». به نظر میرسد اما ترس از مرگ را، خود عاملی برای اصلاح انسان میداند.
وی گفت: امیرالمؤمنین در خطبه ٢٣٠ – که چهره مرگ به خوبی در آن توصیف شده- مرگ را دشمنی سخت و کینهتوز معرفی میکند: «زَائِرٌ غَیْرُ مَحْبُوبٍ وَ قِرْنٌ غَیْرُ مَغْلُوبٍ وَ وَاتِرٌ غَیْرُ مَطْلُوبٍ، قَدْ أَعْلَقَتْکُمْ حَبَائِلُهُ وَ تَکَنَّفَتْکُمْ غَوَائِلُهُ وَ أَقْصَدَتْکُمْ مَعَابِلُهُ وَ عَظُمَتْ فِیکُمْ سَطْوَتُهُ وَ تَتَابَعَتْ عَلَیْکُمْ عَدْوَتُهُ وَ قَلَّتْ عَنْکُمْ نَبْوَتُهُ» مرگ دیدار کنندهاى دوست نداشتنى، هماوردى شکست ناپذیر و کینهتوزى است که بازخواست نمىشود. دامهاى خود را هم اکنون بر دست و پاى شما آویخته، سختىهایش شما را فرا گرفته و تیرهاى خود را به سوى شما پرتاب کرده است. قهرش بزرگ، دشمنى او پیاپى و تیرش خطا نمىکند.
استاد فلسفه دانشگاه پیام نور با بیان اینکه در نهج البلاغه مرگ بعنوان پدیدهای نزدیک به انسان ترسیم شده، اظهار داشت: امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حکمت ١۶٨ میفرماید: «مرگ -که در انتظارش بودید آمدنی و- نزدیک است»(الْأَمْرُ قَرِیبٌ)؛ در خطبه ١٠۴ به نزدیک شدن مرگ به انسان و دور شدن او از دنیا با این الحاق اشاره شده؛ در خطبه ٧۴ نیز میفرماید: «نَفَسُ الْمَرْءِ، خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ» انسان با نفسى که مىکشد، قدمى به سوى مرگ مىرود. در خطبه ٢٢١ میفرماید «نَظَرَتْ إِلَیْهِ الْحُتُوفُ مِنْ کَثَبٍ» اسباب مرگ و هلاکت از جایى نزدیک به او نظر افکند.
وی افزود: یکی از مواردی که چهره مرگ را ترسناک میکند، غافل نبودنش از انسان است. ممکن است انسان نسبت به مرگ غافل شود اما مرگ هرگز از انسان غافل نمیشود و این مسئله بسیار هول انگیز است. در حکمت ٢٩ میفرماید: «إِذَا کُنْتَ فِی إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِی إِقْبَالٍ؛ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى» هنگامى که تو زندگى را پشت سر مىگذارى و مرگ به تو روى مىآورد؛ پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود. در خطب ٩٩ و ١٨٨ و حکمت ٢٠٣ به این حقیقت که مرگ همواره در کمین انسان است و هیچگاه از او غافل نیست اشاره شده.
محمدی آلام و رنجهای منتهی به مرگ را سومین عامل ترس از مرگ بیان کرد و اظهار داشت: این آلام گاه جسمانی و گاه روانشناختی است. برای مثال در خطبه ٢٢١ از بیماریهای منتهی به مرگ سخن به میان رفته است که ناظر به آلام جسمانی لحظات مرگ است. از طرفی به حالا روانشناختی نیز اشاره شده. در خطبه ١٠٩ و ٢٣٠ بسیار دقیق به لحظات احتضار و دردهای شدید، رنجهای بسیار، امید و آرزوهای بسیار که نابود میشود، نالههای دردآور، بیهوشی قبل از مرگ و… پرداخته، گویی امام خود این لحظات را تجربه کرده است.
در همین بخش رفتار و گفتار اطرافیان در دمادم مرگ موجب تشدید ترس محتضر میشود. این حالات در خطبه ٢٢١ به خوبی ترسیم شده است. سرگردانی پرستار، خانوادهای که در اندوه و انتظار مرگ او هستند و از نجاتش سست و ناتوانند، سخن گفتن از خبر ناگوار نزدیک شدن او به کام مرگ که تاکنون از آن در نزد او سخن نمیگفتند و از این دست موارد در این خطبه اشاره گردیده است.
دکتر ناصر محمدی با بیان اینکه چهارمین عامل ترس از مرگ وابستگی به دنیا و ترس از رها کردن آن است، افزود: اسبابی که موجب تشدید ترس در این زمینه میشود انقطاع لذات دنیوی، از بین رفتن عزت و زیبایی، و دنیای بدون اوست. وابستگی انسان به دنیایی که لبریز از لذات است و برای او عزت و زیبایی به ارمغان آورده جان دادن و مفارقت او از این عالم را سخت و اندیشیدن به آن را ترسناک نموده است. امام در نامه ۶٩ میفرماید: «إیّاکَ أن یَنزِلَ بکَ المَوتُ و أنتَ آبِقٌ مِن ربِّکَ فی طَلَبِ الدُّنیا» مبادا مرگ در حالى به سراغت آید که تو [چون بندهاى فرارى] از خداوندگارت در طلب دنیا گریخته باشى. در خطبه ١٣٢ نیز میفرماید: «قَدْ رَأَیْتَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَ حَذِرَ الْإِقْلَالَ وَ أَمِنَ الْعَوَاقِبَ طُولَ أَمَلٍ وَ اسْتِبْعَادَ أَجَلٍ، کَیْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ وَ أَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ» پس انبوه مردمان تو را نفریبد، در حالى که مردم پیش از خود را دیدهاى از کسانى که ثروت جمع کردند، و از کم شدنش ترسیدند، و به خاطر آرزوى طولانى و دور شمردن مرگ خود را از عواقب خطرناک در امان دیدند، چگونه مرگ بر آنان وارد شد، و آنها را از وطن بیرون کرد، و از جایگاه امنشان بر کنار نمود، بر تختههاى تابوت حملشان کرد…
وی تأکید کرد: تصور دنیایی که فرد در آن نباشد اما دیگران حق حیات دارند و در آن زندگی میکنند بسیار دردناک است. در خطبه ٢٣٠ به این مسئله به خوبی پرداخته شده است. خاموش شدن گفتگوها، سخنگفتن پیرامون فردی که مرده است، تعطیلی و خالی شدن خانهها، تقسیم میراث فرد مرده و این دست موارد، مسائلی است که موجب ترس انسان شده است.
محمدی پنجمین علت ترس از مرگ را ترس از گسستن آرزوها دانست و افزود: دو واژه أمل و أجل در نهجالبلاغه با هم همنیشینی دارند. در فقرات متعددی به این حقیقت اشاره گردیده است که مرگ (اجل) رشته تمامی آرزوها (امل) را پاره میکند و همه آنها را از بین میبرد. یکی از این نمونهها خطبه ٢٨ است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آنجا میفرماید: «أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ أَجَلُهُ؛ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ» هم اکنون در روزگار آرزوها هستید، که مرگ را در پى دارد؛ پس هر کس در ایّام آرزوها، پیش از فرا رسیدن مرگ، عمل نیکو انجام دهد، بهرمند خواهد شد و مرگ او را زیانى نمى رساند، و آن کس که در روزهاى آرزوها، پیش از فرارسیدن مرگ کوتاهى کند، زیانکار و مرگ او زیانبار است.
وی ادامه داد: ترس از قبر عامل ششم ترس از مرگ است. در اصطلاح فلسفی، عالم قبر همان عالم برزخ است. اما در اینجا منظور مدفن جسم خاکی انسان یعنی خانهٔ قبر است. حوادثی که بر جسم مأنوس میگذرد و نیز خاموشی و سکون قبر برای انسانی که دائم در حال تحرک بوده از مهمترین عواملی است که موجب ترس انسان از مرگ میشود. امام در خطبههای ٨٣ و ٢٢١ حوادثی که بر جسم انسان میگذرد را به خوبی ترسیم کرده است. پوسیدن انسان در خاک و از بین رفتن تدریجی او، خوردن گوشت و خون انسان توسط حشرات و موجودات زیر خاک، پژمردن چهرههای زیبا، اقامت طولانی در قبر در عین تنگی و عدم گشایش آن و… از مواردی است که امام از آن سخن میگوید.
محمدی تأکید کرد: باید توجه داشت که مبنای این ترس آن است که امام در صدد تذکر دادن به است به اینکه منِ واقعی انسان، منِ خاکی نیست، بلکه منِ نفسانی است که در عالم دیگری سیر میکند. بنابراین نباید از مرگ غافل بود و دل در گرو جسمی بست که به زودی نیست و نابود میشود.
این استاد دانشگاه ترس از حوادث پس از مرگ را آخرین عامل ترس از مرگ بیان نمود که توسط بسیاری از عالمان ممدوح برشمرده شده است، سپس با استناد به سخنان حضرت در نهج البلاغه گفت: در خطبه ٢٠۴ آمده است که: «فَإِنَّ أَمَامَکُمْ عَقَبَهً کَئُوداً وَ مَنَازِلَ مَخُوفَهً مَهُولَهً لَا بُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَیْهَا وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا … فَقَطِّعُوا عَلَائِقَ الدُّنْیَا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَى» پیش روى شما گردنهاى سخت و منازلى ترسناک و هولآور است، که چارهاى از ورود به آن و وقوف در آن ندارید … پس پیوندهاى دنیا را از خود قطع کنید، و به توشه تقوا پشت خود را قوى گردانید.
وی افزود: به اعتبار دیگری میتوان عوامل ترس از مرگ را در ١. ضعفهای شناختی (عدم اطلاع کافی از مسئله مرگ و آینده آن) ٢. ضعفهای اخلاقی (وابستگی به دنیا و ما فیها) ٣. آلام روحی (رنجهایی که از ناحیه روحی و روانی به انسان میرسد مثلا نامعلوم بودن آنچه در انتظار انسان است) ۴. آلام جسمانی (امراض و بیماریها و دردهای پیشاز مرگ) خلاصه نمود.
دکتر ناصر محمدی در بخش پایانی سخنان خود به راههای غلبه بر ترس از مرگ پرداخت و گفت: یکی از این راهها تقویت شناخت نسبت به مرگ است.
انسان باید بداند که مرگ نابودی نیست، بلکه آغاز یک حیات جدید است. باید بداند که برای دنیا خلق نشده، بلکه برای آخرت آفرینش یافته است. حضرت در نامه ٣١ به فرزند خود میفرماید: «إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَهِ لَا لِلدُّنْیَا» تو برای سرای آخرت خلق شدی، نه برای دنیا.
وی ادامه داد: دیدن فرارسیدن مرگ برای دیگران و آگاه شدن به اینکه، مرگ امری طبیعی و همگانی است، تا حدودی این ترس را کاهش میدهد. امام میفرماید: «فَإِنَّ النَّاسَ أَمَامَکُمْ» مردم پیشاپیش شما (به راه آخرت رفته)اند (خطبه١۶٧). بنابراین ما اولین و آخرین نفری نخواهیم بود که میمیریم. حضرت در جایی دیگر میفرماید: «فَکَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَایَنْتُمُوهُمْ حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَیْرَ رَاکِبینَ…» براى پند و اندرز شما بس است مرده هایى که دیدهاید، آنها را به گورستان بردند بدون اینکه بر مرکبى سوار شوند… (خطبه ١٨٨). توجه به این حقیقت که مرگ عام و خاص ندارد و همه را در بر میگیرد، مواجهه با آن را آسان میکند.
وی اعتنا و التفات به بیهوده بودن ترس از مرگ را عاملی برای مقابله با این ترس دانست و افزود: امام در خطبه ١۴٩ میفرماید: «کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ، الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ» هر کس مرگى را که از آن گریزان است -به هنگام فرار- خواهد دید. دوران زندگى انسان، میدان رانده شدن اوست در جهان، و گریختن از مرگ، رسیدن است بدان.
استاد فلسفه و کلام بیان داشت: میرائی، فصل انسان است «الإنسانُ حیٌّ ناطقٌ مائِت» (ابن سینا). به تعبیری دیگر انسان، موجودی است که عاقبتش به مرگ ختم میشود. اگر کسی میرا نباشد، از دایره انسان بودن خارج است. کمال انسان منوط به میرا بودن اوست؛ چرا که کمال حقیقی انسان در عالم دیگری بروز پیدا خواهد کرد.
عضو انجمن نهج البلاغه با بیان آمادگی برای مرگ بوسیله تقویت عمل صالح بعنوان دومین راه مقابله با ترس از مرگ، افزود: قطع وابستگی و دلبستگی به دنیا و در ادامه مبادرت به اعمال صالح و نیک و دوری و توبه از گناهان موجب کاهش ترس از مرگ میشود. مرگ میآید تا انسان را از دنیا جدا کند، به همین دلیل کاهش وابستگی به دنیا قبل از موعد مرگ، موجب کاهش ترس از مرگ میشود. بزرگان دین که دل در گرو دنیا نبسته بودند به راحتی با مرگ مواجه میشدند و ترسی از آن نداشتند. امام در خطبه ٢٨ همنشینی خوبی میان سه واژه «أمل، اجل و عمل» برقرار مینماید که نشاندهنده رابطه عمل نیک با مرگ و عاقبت نیک است. «أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ یَضْرُرْهُ أَجَلُهُ؛ وَ مَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ» شما در روزگار آرزو هستید که به دنبالش مرگ است. کسى که در ایام آرزو قبل از آنکه مرگش فرا رسد عمل کند عملش سودمند است، و مرگش به او زیان نرساند، و آن که در روزگار آرزویش پیش از رسیدن مرگش تقصیر کند محصول کارش خسارت است، و مرگش براى او زیان دارد.
وی افزود: یکی از راههایی که در مسیر آمادگی برای مرگ موجب کاهش ترس از آن میشود تعقل و اندیشیدن پیرامون مرگ است. عالم تعقل، عالم تجرد است؛ به این معنا که وقتی انسان تعقل میکند از دنیا جدا میشود و به عالم مجردات میرود. هرچه انسان بیشتر بیاندیشد، خودش را بیشتر برای تجرد و جدایی از این دنیا آماده میکند. یکی از راههای دور شدن از مرگ هراسی، تعقل و اندیشیدن است.
محمدی در پایان گفت: مرگ برای کسانی که در دنیا اهل مراعات بودند آغاز خوشیها و عامل تواصل به پروردگار عالم است. لذا عابدان و عارفان مشتاق مردن بودند. امام علیه السلام پیرامون اشتیاق به مرگ میفرماید: «وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَیَّ الْمَوْتُ» بیشترین چیزی که به ملاقات آن مشتاقم مرگ است (خطبه ١٨٠). در جایی دیگر میفرماید: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ» به خدا قسم انس پسر ابو طالب به مرگ از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر بیشتر است. اما اینکه با اینحال امام چهره ترسناک مرگ را نیز ترسیم مینماید. دلیلش این است که امام میخواهد با این ترساندن مخاطب را آماده مرگ کند. به تعبیری امام شعار «پیشگیری قبل از درمان» را پیش گرفته است. این ترساندن به نوعی برای آمادگی بیشتر برای مواجهه با آن است.