به نظر می رسد بهترین تعاریف از شخصیت علی(ع) را بتوان به نوعی در کلام خود ایشان جستجو کرد. زیرا اینگونه می توان از افتادن در دام افراط و تفریط مصون ماند. چنانکه امام(ع) در این زمینه می فرماید: « هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ»(حکمت۱۱۷) دو تن به خاطر من تباه شدند: دوستى که از اندازه نگاه نداشت و دشمنى که بغض- مرا- در دل کاشت.
از آن جهت که تندروان (غلاه) حضرت را از مقام بشرى به مقام خدایى رساندهاند- که کفر صریح است- به هلاکت افتادهاند؛ ونیزآن که با اولیاى خدا دشمنى ورزد، در حقیقت با خدا دشمنى کرده، لذا او نیز از جمله هلاک شوندگان است.( بحرانی، ۱۳۶۲، ۵: ۳۰۴)
۱- دست پرورده ی رسول خدا(ص)
علی(ع) ضمن خطبه ای خود را دست پرورده ی رسول خدا(ص) معرفی کرده و می فرماید:
« مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَهً فِی فِعْلٍ وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ ص مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ…(خطبه۱۹۲)
«شما مىدانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود مىخوابانید چنانکه تنم را به تن خویش مىسود و بوى خوش خود را به من مىبویانید. و گاه بود که چیزى را مىجوید، سپس آن را به من مىخورانید. از من دروغى در گفتار نشنید، و خطایى در کردار ندید. هنگامى که از شیر گرفته شد خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پیمود، و خویهاى نیکوى جهان را فراهم نمود. و من در پى او بودم- در سفر و حضر- چنانکه شتر بچّه در پى مادر. هر روز براى من از اخلاق خود نشانهاى بر پا مىداشت و مرا به پیروى آن مىگماشت. هر سال در حراء خلوت مىگزید، من او را مىدیدم و جز من کسى وى را نمىدید. آن هنگام جز خانهاى که رسول خدا (ص) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانهاى مسلمانى را نیافته بود، من سوّمین آنان بودم.
روشنایى وحى و پیامبرى را مىدیدم و بوى نبوّت را مىشنودم. من هنگامى که وحى بر او (ص) فرود آمد، آواى شیطان را شنیدم.
گفتم: اى فرستاده خدا این آوا چیست گفت: «این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم و مىبینى آنچه را من مىبینم، جز این که تو پیامبر نیستى و وزیرى و بر راه خیر مىروى».
۲- اهل ایمان و یقین
امام(ع) از آن زمان که حق را شناخت، در آن تردید نکرد « مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُه»(خطبه۴) و همواره خویشتن را اهل یقین معرفی کرد:« وَ إِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی وَ غَیْرِ شُبْهَهٍ مِنْ دِینِی»(خطبه۲۲)
۳- معدن علم و سرچشمه حکمت
امام(ع) ضمن خطبه ای، خویش را شجره نبوت ، گنجینه علم و سرچشمه حکمت معرفی می کند:
« نَحْنُ شَجَرَهُ النُّبُوَّهِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ
وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ یَنَابِیعُ الْحُکْمِ نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَهَ وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا یَنْتَظِرُ السَّطْوَهَ (خطبه۱۰۹). «ما درخت نبوّتیم و فرود آمد نگاه رسالت، و جاى آمد شد فرشتگان رحمت، و کانهاى دانش و چشمهسارهاى بینش. یاور و دوست ما، امید رحمت مىبرد، و دشمن و کینهجوى ما، انتظار قهر و سطوت»
۴- هادی و راهنما
به عقیده امام، مردم به واسطه هدایت و راهنمایی های خاندان رسالت از تاریکی ها نجات یافتند:
« بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَهَ الْعَلْیَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَار(خطبه۴)
به راهنمایى ما از تاریکى در آمدید، و به ذروه برترى برآمدید. از شب تاریک برون شدید و به سپیده روشن درون شدید.
لذا می فرماید:
أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَهٌ تَطَأُ فِی خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا
(خطبه۱۸۹) «مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمین مىدانم، پیش از آنکه فتنهاى- پدید شود- که همچون شتر بى صاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببرد- و در حیرتشان گذار»
امام(ع) خویش را به سان چراغی برای هدایت مردم در تاریکی ها معرفی می کند و می فرماید:
« إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَهِ یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا فَاسْمَعُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَ عُوا وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِکُمْ تَفْهَمُوا»(خطبه۱۰۷)
«همانا من میان شما همانند چراغم در تاریکى، آن که به تاریکى پاى گذارد از آن چراغ روشنى جوید، و سود بردارد. پس اى مردم بشنوید و در دل بگنجانید، و گوش دل خود را آماده کنید تا نیک بدانید».
و در جای دیگر می فرماید:« فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِیلِ الْجَنَّهِ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّهٍ شَدِیدَهٍ وَ مَذَاقَهٍ مَرِیرَه»(خطبه۱۵۶)
اگر فرمان مرا بردید، ان شاء اللّه، شما را به راه بهشت مىبرم، هر چند سخت دشوار باشد
تلاش امام برای هدایت و راهنمایی در جهت نجات امت را در این کلام، به وضوح می توان دریافت:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی قَدْ بَثَثْتُ لَکُمُ الْمَوَاعِظَ الَّتِی وَعَظَ الْأَنْبِیَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ وَ أَدَّیْتُ إِلَیْکُمْ مَا أَدَّتِ الْأَوْصِیَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ وَ أَدَّبْتُکُمْ بِسَوْطِی فَلَمْ تَسْتَقِیمُوا وَ حَدَوْتُکُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُو»ا
« اى مردم من اندرزهایى را که پیامبران به امّتهایشان دادند، بر شما راندم، و آنچه را اوصیا، به پس از خود رساندند، رساندم. شما را با تازیانه- موعظت- ادب کردم، نپذیرفتید. و با- سخنانى- که از نافرمانىتان بازدارد، خواندم، فراهم نگشتید.» (خطبه۱۸۲)
۵- اهل عمل
امام(ع) در مقام یک پیشوا و راهبر « أَنَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِین» (حکمت۳۱۶). پیش از آنکه مردم را به کاری وا دارد و یا از کاری نهی کند، خود به آن عامل بود. چنانکه می فرماید: « أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَهٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا»(خطبه۱۷۵)
اى مردم به خدا من شما را به طاعتى برنمىانگیزم، جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمىخیزم. و شما را از معصیتى باز نمىدارم، جز آنکه خود پیش از شما آن را فرو مىگذارم.
۶- شجاعت
شجاعت مثال زدنی امام(ع) بر دوست و دشمن پوشیده نبود .چنانکه خود می فرماید:
«وَ ایْمُ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِیرِهَا وَ اسْتَوْسَقَتْ فِی قِیَادِهَا مَا ضَعُفْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ لَا خُنْتُ وَ لَا وَهَنْت»(خطبه۱۰۴)
«به خدا سوگند، من در دنباله آن سپاه بودم تا یکباره پشت کرد، و سر به حکم اسلام در آورد. نه سست شدهام نه ترسانم، نه خیانت کردهام، نه ناتوانم»
و در جای دیگر می فرماید:
«أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلَاکِلِ الْعَرَبِ وَ کَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَهَ وَ مُضَر» (خطبه۱۹۲)
«من در خردى بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان ربیعه و مضر را هلاک ساختم»
۷- ساده زیستی
زندگی ساده و بدور از تجملات امام(ع)- علی رغم وجود امکانات لازم برای ایشان- از یک سو، و توصیه های ایشان به کارگزارانش به این امر، نشان از دو چیز داشت. نخست: بی اعتنایی به دنیا و تعلقات آن و دیگر همدلی با طبقه فرودین جامعه به عنوان یک زمامدار و پیشوا.
اثبات این ادعا را می توان در نامه امام(ع) به عثمان بن حنیف یکی از عاملانش در بصره وقتی به ایشان خبر رسید که وی به مهمانی مردمی از بصره رفته است، به وضوح مشاهده کرد.
أَمَّا بَعْدُ یَا ابْنَ حُنَیْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیَهِ أَهْلِ الْبَصْرَهِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَهٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیْهَا تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیْکَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْرا(نامه۴۵)
اما بعد، پسر حنیف به من خبر رسیده است که مردى از جوانان بصره تو را برخوانى خوانده است و تو بدانجا شتافتهاى. خوردنیهاى نیکو برایت آوردهاند و پى در پى کاسهها پیشت نهاده. گمان نمىکردم تو مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندشان به جفا رانده است و بى نیازشان خوانده. بنگر- کجایى- و از آن سفره چه مىخایى. آنچه حلال از حرام ندانى بیرون انداز، و از آنچه دانى از حلال به دست آمده در کار خود ساز. آگاه باش که هر پیروى را پیشوایى است که پى وى را پوید، و از نور دانش او روشنى جوید. بدان که پیشواى شما بسنده کرده است از دنیاى خود به دو جامه فرسوده و دو قرصه نان را خوردنى خویش نموده. بدانید که شما چنین نتوانید کرد. لیکن مرا یارى کنید به پارسایى و- در پارسایى- کوشیدن و پاکدامنى و درستى ورزیدن. که به خدا از دنیاى شما زرى نیندوختم، و از غنیمتهاى آن ذخیرت ننمودم، و بر جامه کهنهام کهنهاى نیفزودم. نهج البلاغه
و در جای دیگر فرمود:
«وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِی قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْکَ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّی فَعِنْدَ الصَّبَاحِ یَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى» نهج البلاغه،(خطبه۱۶۰)
.. به خدا که این جامه پشمین خود را چندان پینه کردم که از پینه کننده شرمسارى بردم. یکى به من گفت: «آن را دور نمىافکنى» گفتم: از من دور شو که:
زر کامل عیار از بوته بىغش چهره افروزد دل صاحب نظر را سرخ، روز امتحان بینى
امام(ع) نه تنها خود ساده زیست بلکه- با ارائه الگو – دیگران را نیز به این امر ترغیب می فرمود:
« وَ قَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ ص کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَهِ وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْیَا وَ عَیْبِهَا وَ کَثْرَهِ مَخَازِیهَا وَ مَسَاوِیهَا إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا وَ وُطِّئَتْ لِغَیْرِهِ أَکْنَافُهَا وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَ زُوِیَ عَنْ زَخَارِفِهَا وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ ص إِذْ یَقُولُ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ وَ اللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً یَأْکُلُهُ لِأَنَّهُ کَانَ یَأْکُلُ بَقْلَهَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ کَانَتْ خُضْرَهُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ ص صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ وَ قَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّهِ فَلَقَدْ کَانَ یَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِیَدِهِ وَ یَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَیُّکُمْ یَکْفِینِی بَیْعَهَا وَ یَأْکُلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ع فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ یَأْکُلُ الْجَشِبَ وَ کَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَ سِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ فَاکِهَتُهُ وَ
رَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَهٌ تَفْتِنُهُ وَ لَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ وَ لَا مَالٌ یَلْفِتُهُ وَ لَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَ خَادِمُهُ یَدَاهُ فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ ص فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَهً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّه وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ قَضَمَ الدُّنْیَا قَضْماً وَ لَمْ یُعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیَا کَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا فَأَبَى أَنْ یَقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَیْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَیْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَیْئاً فَصَغَّرَهُ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِینَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِیمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَکَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّهً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ لَقَدْ کَانَ ص یَأْکُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَهَ الْعَبْدِ وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ وَ یَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِیَ وَ یُرْدِفُ خَلْفَهُ وَ یَکُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَیْتِهِ فَتَکُونُ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیَقُولُ یَا فُلَانَهُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَیِّبِیهِ عَنِّی فَإِنِّی إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ ذَکَرْتُ الدُّنْیَا وَ زَخَارِفَهَا فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ لِکَیْلَا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً وَ لَا یَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا یَرْجُوَ فِیهَا مُقَاماً فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَیَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ وَ کَذَلِکَ مَنْ أَبْغَضَ شَیْئاً أَبْغَضَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهِ وَ أَنْ یُذْکَرَ عِنْدَهُ- وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ ص مَا یَدُلُّکُ عَلَى مَسَاوِئِ الدُّنْیَا وَ عُیُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِیَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِه» (خطبه۱۶۰)
ِ« براى تو بسنده است رسول خدا (ص) را مقتدا گردانى، و راهنماى شناخت بدى، و عیبهاى دنیا، و خوارمایگى و زشتیهاى فراوانش بدانى، که چگونه دنیا از هر سو بر او در نوردیده شد، و براى دیگرى گستریده، از نوش آن نخورد، و از زیورهایش بهره نبرد، و اگر خواهى دوّمین را موسى (ص) مثل آرم که گفت: «پروردگارا من به چیزى که برایم فرستى نیازمندم»، به خدا، که از او نخواست جز نانى که آن را بخورد که موسى (ع) از سبزى زمین مىخورد، چندان که به خاطر لاغرى تن و تکیدگى گوشت بدن رنگ آن سبزى از پوست تنک شکم او نمایان بود، و اگر خواهى سوّمین را داود (ع) گویم، خداوند مزامیر- و زبور- ، و خواننده بهشتیان، که به دست خود از برگ خرما زنبیلها مىبافت، و مجلسیان خویش را مىگفت: کدام یک از شما در فروختن آن، مرا یارى مىکند و از بهاى آن زنبیل گردهاى نان جوین مىخورد، و اگر خواهى از عیسى بن مریم (ع) گویم، که سنگ را بالین مىکرد، و جامه درشت به تن داشت، و خوراک ناگوار مىخورد. و نانخورش او گرسنگى بود، و چراغش در شب ماه، و در زمستان مشرق و مغرب زمین او را سایبان بود و جاى پناه، و میوه و ریحان او آنچه زمین براى چهار پایان رویاند از گیاه. زنى نداشت تا او را فریفته خود سازد، فرزندى نداشت تا غم وى را خورد، و نه مالى که او را مشغول کند، و نه طمعى که او را به خوارى در اندازد. مرکب او دو پایش بود و خدمتگزار وى دستهایش. پس به پیامبر پاکیزه و پاک (ص) خود اقتدا کن، که در- رفتار- او خصلتى است آن را که زدودن اندوه خواهد، و
مایه شکیبایى است براى کسى که شکیبایى طلبد، و دوست داشتهترین بندگان نزد خدا کسى است که رفتار پیامبر را سرمشق خود کند، و به دنبال او رود. از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. تهیگاه او از همه مردم دنیا لاغرتر بود، و شکم او از همه خالىتر. دنیا را بدو نشان دادند، آن را نپذیرفت. و- چون- دانست خدا چیزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن داشت- و ترک آن گفت- ، و چیزى را که خوار شمرده آن را خوار انگاشت، و چیزى را که کوچک شمرده، آن را کوچک داشت، و اگر در ما نبود جز دوستى آنچه خدا و رسول، آن را دشمن مىدارد، و بزرگ دیدن آنچه خدا و رسول، آن را خرد مىشمارد، براى نشان دادن مخالفت ما با خدا کافى بود و سرپیچى ما را از فرمانهاى او آشکارا مىنمود. او که درود خدا بر وى باد، روى زمین مىخورد، و چون بندگان مىنشست، و به دست خود پاى افزار خویش را پینه مىبست، و جامه خود را خود وصله مىنمود، و بر خر بىپالان سوار مىشد، و دیگرى را بر ترک خود سوار مىفرمود، پردهاى بر در خانه او آویخته بود، که تصویرهایى داشت، یکى از زنان خویش را گفت: «این پرده را از من پنهان کن، که هرگاه بدان مىنگرم، دنیا و زیورهاى آن را به یاد مىآورم». پس به دل خود از دنیا روى گرداند، و یاد آن را در خاطر خود میراند، و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیورى از آن برندارد. دنیا را پایدار نمىدانست و در آن امید ماندن نداشت. پس آن را از خود برون کرد، و دل از آن برداشت، و دیده از آن برگاشت. آرى چنین است، کسى که چیزى را دشمن داشت، خوش ندارد بدان بنگرد یا نام آن نزد وى بر زبان رود، و در زندگانى رسول خدا (ص) براى تو نشانههایى است که تو را به زشتیها و عیبهاى دنیا راهنماست چه او با نزدیکان خویش گرسنه به سر مىبرد، و با منزلتى بزرگ که داشت زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند- و آن را خوار شمرد.»-
۸- ترک تعلقات دنیوی
زهد علی(ع) و ترک دنیا و تعلقات آن را می توان در کلام امام به روشنی دید. آن جا که می فرماید:
« یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِد»(حکمت۷۷)
«اى دنیا اى دنیا از من دور شو. آیا خود را به من مىنمایانى و خواهان من هستى آن هنگام نزدیک مبادا هیهات مرا به تو نیازى نیست شخص دیگرى را بفریب من تو را سه طلاقه کردهام که از آن راه بازگشتى نیست پس زندگانى تو کوتاه و ارزش تو اندک و آرزوى تو ناچیز است. آه از کمى توشه، و درازى راه و دورى سفر و سختى منزلگاه»
و نیز فرمود: « إِلَیْکِ عَنِّی یَا دُنْیَا فَحَبْلُکِ عَلَى غَارِبِکِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِکِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِکِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِکِ أَیْنَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِکِ أَیْنَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِکِ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِینُ اللُّحُودِ وَ اللَّهِ لَوْ کُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیّاً وَ قَالَباً حِسِّیّاً لَأَقَمْتُ عَلَیْکِ حُدُودَ اللَّهِ فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِیِّ وَ أُمَمٍ أَلْقَیْتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی وَ مُلُوکٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ هَیْهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَکِ زَلِقَ وَ مَنْ رَکِبَ لُجَجَکِ غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِکِ وُفِّقَ وَ السَّالِمُ مِنْکِ لَا یُبَالِی إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْیَا عِنْدَهُ کَیَوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ اعْزُبِی عَنِّی فَوَاللَّهِ لَا أَذِلُّ لَکِ فَتَسْتَذِلِّینِی وَ لَا أَسْلَسُ لَکِ فَتَقُودِینِی وَ ایْمُ اللَّهِ یَمِیناً أَسْتَثْنِی فِیهَا بِمَشِیئَهِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیَاضَهً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِی کَعَیْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِینُهَا مُسْتَفْرِغَهً دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَهُ مِنْ رِعْیِهَا فَتَبْرُکَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِیضَهُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ یَأْکُلُ عَلِیٌّ مِنْ زَادِهِ فَیَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَیْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَهِ بِالْبَهِیمَهِ الْهَامِلَهِ وَ السَّائِمَهِ الْمَرْعِیَّه»(نامه۴۵)
«اى دنیا دور شو از من که مهار تو را بر کوهانت انداختهام، از چنگت رها شدهام و از دامهایت رستهام، و از این که در پرتگاهایت قرار گیرم پرهیز کردهام، کجا هستند آن گروهى که با بازیچههایت آنان را فریفتى، کجایند ملتهایى که با زیورهایت آنان را به فتنه انداختهاى هم اکنون آنان در گرو گورها و در جوف قبرهایند به خدا قسم اگر تو یک موجود محسوس و یک جسم قابل حس بودى حدود الهى را در باره تو اجرا مىکردم، در مقابل آن بندگانى که به وسیله آرمانها فریفتى و ملتهایى که در پرتگاهاى سقوط انداختى و سلاطینى که به نابودى کشاندى و در غرقاب مصائب غرق کردى آن جایى که دیگر رفت و برگشت نبود.
هیهات هر کس در پرتگاهایت گام نهاد لغزید و هر کس در انبوه امواج دریایت سوار شد غرق گردید، هر کس از طنابهاى دامت فاصله گرفت نجات یافت، هر کس از دست تو جان سالم به در برد، باکى از تنگى خوابگاهش ندارد، و نزد او دنیا چون روزى است که وقت جدایى از آن فرا رسیده است.
اى دنیا از من فاصله بگیر، به خدا قسم من تسلیم تو نمىشوم تا مرا دچار ذلّت و خوارى کنى، و تن به فرمان تو نمىسپارم تا زمام اختیار مرا به دست گیرى، سوگند به خدا سوگندى نیکو که خواست خدا را از آن استثنا مىکنم نفس خود را چنان ریاضتى مىدهم که با قرص نانى اگر برایش فراهم آورم شادمان گردد، و به خورش نمکى قانع شود، و کاسه چشم را همچون چشمهاى که آبش پایان گرفته به حال خود رها مىکنم تا از رشک تهى گردد آیا حیوان علفخوار از چرا شکمش پر مىشود، تا به پهلو بیفتد و آیا گله گوسفند از علف سیر مىشود تا به خوابگاهش برود و على اگر از توشه خود بخورد و بخواهد، پس چشمش روشن که پس از سالهاى دراز، از چهار پایان بىبند و بار و گلّه به چرا برده پیروى کند».
۹- عدالت
هنگامى که به آن حضرت اعتراض کردند که چرا عطایا را به تساوى تقسیم مىکند این سخنان را ایراد فرموده است:
أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی الْآخِرَهِ وَ یُکْرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ یَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکْرَهُمْ وَ کَانَ لِغَیْرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِینٍ(خطبه۱۲۶)
«آیا به من دستور مىدهید که با ستم به کسى که فرمانرواى او شدهام پیروزى به دست آورم به خدا سوگند تا روزگار افسانه بقا مىسراید و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىکنند، دست به چنین کارى نمىزنم، بهراستى اگر این مال هم از آن خود من بود آن را به مساوات میان مردم پخش مىکردم چه رسد به این که مال خداست. آگاه باشید بخشش مال به کسى که مستحقّ آن نیست اسراف و تبذیر است، این کار، آدمى را در دنیا سربلند ولى در آخرت سرافکنده و پست مىگرداند، او را در نزد مردم محترم و گرامى مىکند امّا در نزد خدا خوار و زبون مىسازد، هر کس مالش را جز در راه خشنودى خداوند صرف کند و به غیر اهل آن دهد خداوند او را از سپاس آنان بىبهره مىگرداند و دوستى آنها را نصیب غیر او مىسازد، و اگر روزى پاى او بلغزد و به کمک آنان نیازمند شود آنها بدترین یار و سرزنش کنندهترین دوست مىباشند.
و در جای دیگر می فرماید:« وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَهٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَهٍ فِی فَمِ جَرَادَهٍ تَقْضَمُهَا»(خطبه۲۲۴)
« به خدا قسم اگر اقلیمهاى هفتگانه با تمام آنچه را در زیر آسمان قرار دارد به من واگذار کنند تا خدا را در باره مورچهاى نافرمانى کنم، به این که پوست جوى را از دهان آن بربایم، چنین کارى نمىکنم، این دنیاى شما در نزد من از برگى، که در دهان ملخى قرار دارد و آن را مىخورد پستتر و بىمقدارتر است»